-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 09:22
کی بود این گمان که تو نامهربان شوی با عاشق شکسته دلت سرگران شوی ای مایه امید دل ناامید من حیف از تو نیست هم نفس این و آن شوی حسرت از این برم که ندانی تو قدر خویش افسوس می خورم که تو با دیگران شوی می خواستم تو شهره خوبان شوی به شهر می خواستم که تو نیک تر از نیکوان شوی من ناتوانم این همه بر من ستم مکن روزی رسد که تو هم...
-
سلامی دوباره
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 08:59
سلام سلام به همه دوستان عزیزم ممنون که در چند ماهی که نبودم منو فراموش نکردید و متاسفم که نتونستم در این مدت به شما سر بزنم. امیدوارم منو ببخشید و با نظرات خوبتون مثل قبل کمکم کنید تا دست لرزانم قدرت نوشتنی دوباره بگیره.
-
......
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 13:02
هیچ فریادرسی نیست هیچ کس صدای مرا نمی شنود حرفهایم در سینه ام در حال انفجارند. تلاشی بیهوده می دانم . اما شاید زندگی را به من بازگرداند. خرد شده ام در میان غرور او. در میان پیام های خوارکننده اش. در میان حرفهای دروغینش. تاوان چه را می دهم ؟ قاضی کیست ؟ حکم چیست؟ جرمم چیست ؟ چگونه از خود دفاع کنم ؟ در میان کدامین...
-
.......
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 12:06
چه آسان پایان می بخشند. به همان سادگی که آغاز می دهند. سپس، به دنبال سرنوشت خود می روند . تا روزی دیگر که باز شروعی دهند یا پایانی. و در این میان تنها من هستم و کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین . تنها من هستم و اسمی حک شده بر پیشانی ام . تنها من هستم و دروغ هایی که تا ماهها تکرار می شوند . خسته شده ام ..... ای کاش...
-
......
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 10:43
تلاشی کن حرکتی، کوششی. برای اثبات سخنانت . برای یاری من . برای حفظ زندگیمان . تنهایم .... دستانم خالیست ..... دستانت را به من ده کمکم کن کمکت می کنم . زندگیمان در منجلاب نابودی ست . ولی افسوس... افسوس که تو تنها نظاره گر نابودی آنی. " اهواز - 11/01/1380"
-
.....
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 11:55
خطا کردم در باور کلام تو در سازش با خواسته های تو . در نابود کردن آرزوهایم . که تو ناتوان از درک آنی. تو ناتوان تر از ناتوانی....... " اهواز - 11/01/80 "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1388 12:37
از اینجا به بعد هیچ کدام از دلنوشته هایم نامی ندارند . هیچ گاه نتونستم برایشان نامی انتخاب کنم . آنقدر اون روزها به کندی گذشتند که گاهی فکر می کنم سالها با هر ثانیه اش زیسته ام . نمی دونم این چه حکایت عجیبی است که انسانها لحظات پر دردشان را دیرتر از لحظات شادشان فراموش می کنند..... به هر حال زندگی با سرعت خودش می گذره...
-
....
شنبه 6 تیرماه سال 1388 12:29
غمگین روزهای خوشم غمگین روزهای گذشته چقدر پاک بودند صدایت چه مشتاق بود و سکوت من پراشتیاق عطر تو هر روز در تمام تنم می پیچید و چه لذتی داشت تنفس تن تو. بازدم تو دم من بود و چه دلخوش بودم به دمی گرم . سینه ات ماوای سرم بود و چه دلخوش بودم به جایگاهی امن . و کنون و کنون که بودن یا نبودنم برای تو همسانی است. کنون که...
-
رساتر از فریاد
یکشنبه 17 خردادماه سال 1388 14:33
دلم از این هوا گرفته است نفسم آغشته در هوایی مه آلود است چاره دیگری نمی جویم جز تنفس در این هوای غم آلود شادی اشعه زودگذری است از ورای غبار نگاهها . رویاهایم رفتند آرزوهایم پرکشیدند . خدایا چقدر از تنفس در این هوا بیزارم . چقدر دلتنگ سخنان شادم . دیگر اشکهایم نیز به فریادم نمی رسند نه فروکش التهاب و آتشند نه رخنه ای...
-
تو....
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 11:34
تابیدن شفق در آسمان تیره دل تو ....... چه رویای عبثی .!!! شادی من زمانی ست که خنده تو در نگاه من تثبیت شود ولی افسوس که نگاهت به جز غم ، ره آورد دیگری ندارد .
-
چند حرف رها
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 15:12
در اشک چکیدن در شوق پرواز گریستن در هوس عشقی خندیدن در هراس نگاهی لرزیدن در شکوه لحظه ای مات شدن همه در بودن تو تفسیر شدنی ست ای امید حیات من
-
دلتنگی
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 12:17
خسته شده ام از عاشق شدن از عاشق بودن از زیستن در انتظار زندگی تکرار بی وقفه حادثه هاست خوشی و سختی دیروز تلخی و شادی امروز دیشب به یاد گذشته دست رد بر سینه خواب زدم . تجدید دیدار شکست بیعت به یاد آوردن فراموشی ها فراموش کردن خوش است آنگاه که شروعی دیگر در پیش است شروعی در انتظار و حوادثی در تکرار. (اهواز- 03/06/79 )
-
گذر
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 13:11
هر روز دفتر شعرم از یاد تو پر می شود و من خالی. هر شب دستهای تو، خواب مرا می رباید و من به انتظار سپیده صبح ، لحظات می شمارم . شماره زدن روزها و ساعات ،جزئی از من شده اند ومن ، تنها به گذر آنها دلخوشم .
-
رویا و کلام
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 14:37
دوگانگی کلام تو چه ظالمانه مرا در خود گم می کند پر پروازدادن یا محبوس قفس طلایی ساختن آوای را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست .
-
کلام بیگانه
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 13:14
با تو چه بگویم؟ از که بگویم؟ که تو خود واقفی به تمام نگفتنی ها که تو خود آگاهی به تمام لحظات زندگیم . اگر چه این دانستن ، بستن زنجیرها باشد . اگر چه گفتن تو ، پایبندی باشد که خود ، آگاهم . اگر چه پرسیدن تو، هراس باشدکه خود، دارم . اگر چه تاکیدات تو، آزردگی باشدکه بیزارم. پس سکوت را به لب زدن و پیام را به گوش سپردن و...
-
راز
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 11:26
کنون در نیمه راه عمر خویشتن ام آنجا که چشمان مشتاقم انتظار نگاهی را می کشد آنجا که دستان من در انتظار طپش قلبی ست . تو را با چشمانم دوست دارم با لبانم . با تو ، از کلام زلال چشمانم سخن گفته ام از دلهره ها ، تنهایی ها . با تو ،از موج خروشان احساسم سخن گفته ام از سرکشی ها، صبوری ها . با تو، از غریب ترین کنج ناآشنای دلم...
-
برای تو
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 12:04
تو را باور کرده ام به سبزی جنگل ها به پاکی شبنم ها به وسعت دریاها به صداقت دلها چگونه رازگویی کنم که تو خود آگاهی به تمامی نگفتنی ها به تمامی نگاهها به تمامی کلامها آشنای دیریافته ام زمان آمدنت را در ذهن و صدای آمدنت را در قلب به زنجیر کشیده ام . با تو " از غریبانه ترین سرود پلک های بی خوابی گفته ام . از سور...
-
لحظه
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 12:23
از تو گفتن از تو حدیث سرودن به تو اندیشیدن روزهایی ست که مرا به خود آغشته کرده است. دیگر اندیشه از آن من نیست . فکرم تهی از هر فکر دیگری است . گردش دیوانه وار جملات و کلمات ، در هجوم طغیان های ذهنم چه ظالمانه مرا می آزارد . دست به قلم گرفته ام تا شاید اندکی آرامش یابم . تا شاید اندکی خواب در چشمانم بیاساید . تا شاید...
-
آمدن تو
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 12:16
شبانگاهیم تمناهای وصالم در قطره قطره حضور تو محو می گردد. ای تو که از تبار ماهی و مهتاب ای تو که از دنیای رویایی و شبتاب ای صدای دریا ای نوای رویا ای دورترین حادثه در تنهایی من تمام هستی ام تمام نیازم و تمام صداهای گمگشته در گلویم را در بغض فروخورده تو فریاد می زنم باشد که ، نیم نگاهی به هذیان های ذهن خسته ام گشاینده...
-
نگاه مات
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 12:53
شب را در گلوی تو فریاد می زنم نیازم را در عطش فرو خوره تو می جویم . دلهره و طپش قلبم را در نگاه تو می خوانم . تو را حس کرده ام تو را یافته ام تو را در تنهاترین آسمان زمانه در بی کرانه ترین دریای زمین در میان صحرا و دریا در میان بغض حزین گریه ها در میان عشق فرو خورده سالیان یافته ام . آری تو را یافته ام تو موج خروشان...
-
گناه
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 12:48
گنه کارم در تمامی ساعاتی که به تو می اندیشیدم . در تمامی لحظاتی که تمنای حضور تو را داشتم . در تک تک لحظاتی که ترنم آواز تو را زمزمه می کردم . آری من گنه کار زندگی خویشم . باورکن . دیگر توانستن نمی دانم . باور کن ور کوره راه سرنوشت خویش بریده ام و دیگر یارای رفتنم نیست . آری ، تکیده ام . زمانی بس طولانی ، تن خسته ام...
-
انتظار
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 12:35
در پس کدام نگاه چشمانت را نظاره کنم ؟ در پس کدام سخن با تو رازگویی کنم ؟ کدامین سویی تو از کدامین سرزمین گریزانی از تربت خاکی تن یا هوای آلوده به نفس های غم به سرعت چیدن غنچه گلی از بوته زار آمدنت زمان را اسیر قفس خود کرد شمیم پاک نغمه های تو فضای را چه محجوب عطرآگین ساخت چگونه تجربه کنم پرواز را . بالهای غم را به...
-
پاسخ
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 12:26
گفته بودی فرخ : " بدترین درد رسیدن به نگاهی ست که در سردی عشق رنگ خود باخته است ." ولی از دلهره عشق چه می دانستی؟ شده قلبت در چشمانت بتپد آنچنان که بجز ضربت آن هیچ تکانی نخوری؟ شده در حسرت دیدار کسی ناله ای بر افق خالی احساس کنی؟ شده در گوشه چشمان کسی جستجوی عشق گمنام کنی؟ شده سرمای تنت در عوض لبخندی تنوره...
-
تباهی
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 12:18
صدایت را در بیکرانه ترین هستی ، فریاد زدی و کلامت را در سیاهترین زمانه ، روان ساختی. صدایت را شنیدم و کلامت را در آغوش گرفتم اما چشمان سیاه غمزده ای می بینم که تو را می جوید و من ...... من در این وادی گم شده ام . (اهواز- 26/12/76 )
-
عبور از حصار
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 14:38
دیر زمانی ست که در شب جاری شده ام دیر زمانی ست که غبارهای تنهایی تن پوش زندگی ام شده اند دیر زمانی ست که آیینه های بغض و نفرت تصویر زمان را به رویم بسته اند دیرزمانی ست که پنجره قلبم ساحل سعادت و خوشبختی را گم کرده است دیر زمانی ست که تن رنجورم با نام خود بیگانه شده است چرا؟ چرا نبض زمان در حیات کوچک من اینگونه آرام...
-
آوای را به خاطر بسپار
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 14:30
شبی مهتابی ست و کوچه باغهای عشق نوای مستی دارند ترنم گلهای لاله در گلوی خشک یاس تکه تکه می شود آوای را به خاطر بسپار. قایق تنهایی آرام در برکه حسرت غوطه می خورد و صدای شکستن قلب چوبی اش نوازشگری ست برای گوش های باد این آوا ترنمی ست برای تنهاترین قصه های شب و برای خفتن درون رویاها نبض زمان می زند و گاه آنچنان می ایستد...
-
پنجره را صدا بزن
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 14:16
دلم آفاق تنهایی است ولی گفتار تو در بی کرانه ترین عالم هستی همانند شبنم وجودم را گوهری می سازد از نورها پنجره را صدا بزن صدای تو هنوز می تواند بغض کودکانه آیینه ها را بشکند آیینه چیزی نیست جز تصویر گریه ها آن را بشکن دیوار را دیدی؟!! فرو ریخت همانند زمان مانده در قفس دوید ولی نیافت شاپرک خیلی زودتر از زمان خسته می شود...
-
تمنا
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 14:08
شکست خورد شد صدای شکستنش در سکوت تنهایی پیچید چه آواز گوش خراشی چه تن هراسناکی گویی گریزی بود از دنیای واقعیت از دنیای سعادت زودگذر از دنیای ترک برداشتن احساس از دنیای پاگرفتن نفرت شنیده می شد صدای التماس های بیهوده صدای رسوخ کردن امید در سیاهی یاس و حرمان صدای آواز های تکه تکه شده در گلوی جویبار آورده می شد طشتی از...
-
ای شاپرکم پرواز مکن
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 13:58
سالهاست که در گوشه ای عمیق از منزل احساسم جای گرفته ای سالهاست که صدای آوایت برگهای خشکیده قلبم را به تاراج می برد سالهاست که تنها قطره آب رحمت در کویر خشکیده سینه ام هستی سالهاست که جرقه نگاهت در آسمان ابری قلبم غرش می کند سالهاست که نگاهم تنها به سوی جاده های پرغبار انتظار است سالهاست که در زندان آرزوهایم با تو...
-
رویای اندیشه ها
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 12:59
یادش بخیر آن رویای فراموش نشدنی یادش بخیر آن ترنم زیبای جویبار یادش بخیر آن شقایق های وحشی که بر کوهساران روییده بودند و یادش بخیر آن عشق زیبای میان من و تو چقدر پاک بود و چقدر دلپذیر چقدر بی ریا بود و چقدر تنها در کنار جویبار خروشان زندگی پیمان بستیم که با هم بمانیم و نرویم قسم خوردیم که قلبمان را به کس دیگری هدیه...